ساقي سخن از مي مغان گفت

شاعر : عطار

دل چون بشنيد ترک جان گفتساقي سخن از مي مغان گفت
از عشق به گوش عاشقان گفتيک جرعه مي و هزار معني
با ما غم و شادي جهان گفتوز گردش جام حسن ساقي
عشق آمد و عقل را روان گفتنارسته هنوز دار منصور
پيرم سخن از مي نهان گفتدوش از سر بي‌خودي و مستي
مي‌خواست به رغم صوفيان گفتدل چون بشنيد نام مي را
بي‌خود ز خوديم و از خداييمما صوفي صفه‌ي صفاييم